مصاحبه روابط عمومی دانشگاه با زهره اسدی دانشجوی مقطع دکتری رشته مهندسی مکانیک گرایش تبدیل انرژی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل و نویسنده کتاب «نسیم به سوی من وزید»

۱۷ دی ۱۴۰۳ | ۰۸:۴۰ کد : ۶۴۵۴ اخبـــار دانشگاه سرخط خبرها
تعداد بازدید:۱۶۰
به گزارش روابط عمومی، زهره اسدی دانشجوی مقطع دکتری رشته مهندسی مکانیک گرایش تبدیل انرژی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل و نویسنده کتاب «نسیم به سوی من وزید» زندگینامه داستانی شهید سیدسجاد خلیلی از انتشارات سوره مهر است که این کتاب در آیین های مختلف رونمایی شد.
مصاحبه روابط عمومی دانشگاه با زهره اسدی دانشجوی مقطع دکتری رشته مهندسی مکانیک گرایش تبدیل انرژی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل و نویسنده کتاب «نسیم به سوی من وزید»

زهره اسدی در بیان رزومه علمی اش گفت: نزدیک به ۶۰ مقاله علمی در حوزه مهندسی مکانیک دارم که از این تعداد ۱۷ مقاله ISI است و همچنین یک کتاب در حال چاپ در انتشارات کمبریج انگلستان‌ دارم. سال ۱۳۸۷ عضو برگزیده انجمن ریاضیدانان جوان کشور شدم و در آزمون جهانی ریاضی کشور کانادا، در سال ۲۰۱۱ توانستم رتبه خوبی را کسب کنم و امتیاز ادامه تحصیل در دانشگاه واترلو را داشته باشم، اما هدفم از شرکت در آن آزمون بیشتر تقویت علمی بود، نه ادامه تحصیل در خارج از کشور. بعد از مقطع کارشناسی بخاطر رزومه‌ علمی که داشتم تدریس را در دانشگاه شروع کردم و چند سالی هست که مدرس دانشگاه هستم.
خانم اسدی در زمینه علاقه مندی اش به هنر نقاشی و نویسندگی گفت: گاهی علاقه ا‌ت به هنر طوری می‌شود که می‌خواهی جدا از همه شلوغی‌های زندگی، فقط برای خودت داشته باشی. من علاقه‌م به هنر همیشه از این جنس بود. برای همین علم و هنر را نه از بابت تعریف و مفهومش، که از نگاه آینده تحصیلیم جدا کردم و مهندسی مکانیک را که رشته تحصیلی مورد علاقه‌م بود انتخاب کردم. هنر نویسندگی از همان کودکی در من بود. مثلاً دوران ابتدایی داستان‌های کوتاه کودکانه می‌نوشتم. بزرگ‌تر که شدم این نوشتن کمی تخصصی‌تر ادامه داشت؛ اما احساس کردم دارد به درسم  به لطمه می‌زند، برای همین چند سالی کنار گذاشتم.  
خانم اسدی در خصوص چگونگی؛ دلیل و نحوه ی نوشتن این کتاب گفت: از ۹۳ و ۹۴ نویسندگی را دوباره شروع کردم. قبل این کتاب، کار ویراستاری و نویسندگی دیگری هم انجام دادم. ولی خوب هر دو کتاب کار مشترکی بود و اما «نسیم به سوی من وزید » پیشنهاد نویسندگیش را سردار رستمیان فرمانده سابق لشکر ویژه ۲۵ کربلا به من داده بودند. چند ماهی طول کشید تا قبول کردم. چون همزمان کار علمی و آموزشی و تدریس و .. را با هم داشتم. باید این آمادگی را هم در ذهنم و هم در برنامه‌هایم ایجاد می‌کردم. از طرفی می‌دانستم نوشتن یک زندگینامه ساده نیست و چقدر می‌تواند سخت‌ باشد؛ وقتی که روایت زندگی یک شهید باشد. قطعا حساسیت‌های بیشتری می‌طلبد. من یک سال برای پژوهش این کتاب زمان گذاشتم. ابتدا حدود سیصد نفر اسامی بود که باید تحقیق را شروع می‌کردم. بعد با کمک خانواده شهید بزرگوار اولویت‌بندی شد و به تعداد ۱۵۰ نفر رسید. از این ۱۵۰ نفر خودم پیش مصاحبه و مصاحبه گرفتم و در نهایت با ۷۵ نفر مصاحبه نهایی و مفید داشتم. پژوهش این کار چالش‌های زیادی داشت. بخاطر ویژگی‌های شخصیتی و شغلی و تحصیلی شهید پژوهشم، اکثر استان‌های کشور را شامل شد. مجبور بودم شهرهای مختلف بروم تا بتوانم مصاحبه بگیرم و گاهی هم مجبورا مصاحبه تلفنی. برای این کار پژوهش میدانی هم داشتم و اطلاعیه کتاب را در سطح شهر و فضای مجازی پخش کردم تا کسی که از این شخصیت خاطره‌ای دارد، بتواند بیان کند و از تحقیق جا نماند. پژوهشم مصادف با دوران کرونا شده بود و این سختی کار را بیشتر می‌کرد. مثلاً قرنطینه و بیماری. یا ماسک توی صورت و گفت‌گوهای چند ساعته و جدا از همه اینا چند سالی از خاطرات گذشته بود باید دقت زیادی در مصاحبه‌ها داشتم تا چیزی از قلم نیفتد و تعدادی مصاحبه‌ جمعی برگزار می‌کردم تا نخ گم شده خاطرات‌شان پیدا شود. چون ممکن بود نتوانم بعدها در حین نوشتن دوباره با آن ها ارتباط بگیرم. مثلاً بخاطر مشغله‌ها و ماموریت، برای پیدا کردن یکی از راوی‌ها چند ماه منتظر می‌ماندم. بعد از پژوهش و پیاده‌سازی مصاحبه‌ها، تدوین و نوشتن کتاب شروع شد. شهید می‌خواست خودش زندگی‌نامه‌ش را بنویسد؛ اما متاسفانه اتفاق نیفتاد. برای همین سبک کتاب، به صورت داستان و راوی خود شخصیت شد. این سختی نوشتن را دوچندان می‌کرد. چون باید زبان و نگاه بیش از هفتاد نفر رو به یک زبان و نگاه متمرکز می‌کردم و چون این زبان و نگاهِ یک شهید بود، باید احتیاط زیادی در واقعی بودن و صحت متن روایت‌ها می‌کردم. برای همین مجبور می‌شدم برای تایید روایت‌ها از اسناد و مدارک استفاده کنم و یا گاهی مصاحبه تکمیلی با خود شخص اصلی راوی می‌گرفتم. شاید تصورش باورکردنی نباشد؛ اما من گاهی می‌شد یک ماهی از خونه بیرون نمی‌رفتم و فقط در حد ضرورت از وسط هزاران کاغذ مصاحبه بلند می‌شدم؛ اما خوب گاهی هم کنار همه این نوشتن‌ها، درس، دانشگاه، تدریس، خانواده و هزاران اتفاق روزمره‌ای بود که باید درست و به موقع انجام می‌دادم. من این کتاب راننوشتم؛ زندگی کردم. شهید تقریبا همسن خودم بود و من تقویم سال‌ها پیش را مقابلم گذاشتم و تاریخ‌هایش را دوباره زندگی کردم.
من در این کتاب خیال‌سازی نکردم؛ می‌شود گفت با کمک راوی‌ها و اسناد و مدارک و پژوهشی که داشتم بازسازی خاطرات کردم و بهتر است این نکته جا نماند که این شهید عزیز هم استانی و هم شهری خودم هم بود و این انتقال فرهنگ و گویش و سنت مازندرانی را سعی کردم به خوبی وارد داستان کنم. یعنی شما حال و هوای مازندران را کاملا در این داستان احساس می‌کنید.
 خانم اسدی در خصوص کتاب گفت: نمی‌خواهم داستان را افشاسازی کنم؛ اما شما در این کتاب با یک جوان دهه هفتادی از جنس مردم عادی پیرامون ما آشنا می‌شوید؛ یک جوان پر از شور و هیجان؛ اما مملو از حس وطن‌دوستی و نوع دوستی و به وقت مسئولیت‌پذیری نهایت تعهد به کارش را دارد و به بهترین شکل می‌خواهد به اتمام برساند و شاید حساسیت من در این سه سال برای بهتر شدن این کتاب همین نکته‌ای بود که از زندگیش درس گرفتم و می‌خواستم مثل خودش، این کتاب هم به بهترین شکل نوشته شود و شاید دلیل موفقیت هم تاکنون همین مورد بوده است.
 در پایان این که امیدوارم از خواندن این داستان لذت ببرید و حال خوبی برای شما به یادگار بگذارد.


( ۵ )